1400/03/22٠٧:٥٧
عشق پرستار نخبه افغانستانی به ایران
محبت، رسیدگی و حضور مهرمندانهشان بر بالین بیمار، نافذتر و موثرتر از هر دوای دیگری است. 16 ماه است که کارشان شیفت و نوبت نمیشناسد، یک صدا و یکدل سیلی از بیماران کرونایی را سامان دهی میکنند، عدهای در همین راه جان دادهاند، تعداد زیادی خودشان به کرونا مبتلا شده و با این همه مشقت، خم به ابرو نیاوردهاند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان نظام پرستاری به نقل از شفاآنلاین: «زینب رضایی» پرستار نخبه افغانستانی مقیم ایران است که در کنار همکاران ایرانی خود در یکی از بیمارستانهای تهران مشغول خدمت به بیماران کرونایی است. خانوادهاش 40سال پیش و به دنبال حمله شوروی به ایران مهاجرت میکنند. به تازگی جملهای هم مبنی بر عشق و علاقه زیادش به ایران که گفته «این قدر که من عاشق ایرانم، بعضی از ایرانیها نیستند» توجه کاربران فضایمجازی را جلب کرده است. در پرونده امروز به همین بهانه با او گفتوگویی داشتیم و از حسوحال زندگی در ایران و تصمیم اش برای خدمت به بیمارانکرونایی پرسیدیم.
خودم و خانوادهام ایران را خیلی دوست داریم
رضایی هم اکنون دانشجوی دکترای پرستاری دانشگاه تهران و مدرس چندین دانشگاه است. او به سوالم مبنی بر این که آیا در طول این سالها به کار و زندگی در افغانستان فکر کرده ؟پاسخ میدهد: «تصمیم داشتم بعد از مقطع کارشناسیارشد به افغانستان برگردم. دوره ارشد در حال اتمام بود که متاسفانه گروه تروریستی داعش در افغانستان اعلام موجودیت کرد. بعضی دوستان از تجربیات بازگشت به افغانستان برایم گفتند، همچنین خانواده عمویم که هنوز ساکن افغانستان هستند، توصیه کردند که با شرایط کنونی هیچکس برنگردد، بهخصوص زنان. از سویی در جامعه ایران از نظر کاری و شغلی ثبات پیدا کردم، به همین دلیل خیلی تمایل به بازگشت نداشتم. پدر و مادرم ایران را خیلی دوست دارند، چون میبینند در ایران فرزندانشان به آن چیزی که خواسته اند رسیدند و ناامنیهای افغانستان را هم تجربه نکردهاند.
وی در ادامه میگوید: «برخی از دوستان ایرانی من هستند که علاقهای به کشورشان ندارند و مدام به دنبال مهاجرت به یک کشور دیگر هستند، اما من ایران را دوست دارم، همانطور که افغانستان را دوست دارم. هر کسی از دوستان من که تصور میکند این جا شرایط مناسبی برای ادامه زندگی نیست، فکر میکنم بیشتر متاثر از اهداف شخصیاش باشد تا شرایط خود ایران.»
کادر درمان تفاوتی بین بیماران ایرانیوافغانستانی نمیگذارند
تا قبل کرونا مدرس دانشگاه بودم، این پرستار افغانستانی با این مقدمه از روزی میگوید که برای خدمت به بیماران کرونایی دعوت به کار شد: « با بحرانی شدن شرایط کرونا، از پرستاران بازنشسته، دانشجویان پرستاری، پرستارهای افغانستانی که تا به حال بهخاطر محدودیتهای اشتغال در ایران وارد کار نشده بودند و ... دعوت به کار شد. بیمارستانها چیزی شبیه میدان جنگی بود که از هر طرف به ما حمله میشد و نمیدانستیم چطور دفاع کنیم. آمار مبتلایان بالا بود، تختها جوابگو نبود، بیماران با توجه به شرایط مختلفشان از دست میرفتند، شاید باورتان نشود در طول روز حتی فرصت نوشیدن یک لیوان آب هم نداشتیم، برای استراحت و تغذیه که مطلقا فرصتی نبود. یعنی صرفا با پوششهای اذیتکننده وارد بیمارستان میشدیم و کار میکردیم. یکی از خاطرات خوبم در دوران کرونا این بود که دیدم کادر درمان با همدلی بدون اینکه هیچ تفاوتی بین بیماران ایرانی وافغانستانی و دیگر کشورها بگذارند خدمات ارائه میدادند و این احساس خیلی خوبی بود.»
ابتلای دوبارهام به کرونا، سختتر از اولی بود
رضایی خودش دو بار به کرونا مبتلا شد و توانست از چنگال این ویروس نجات پیدا کند. او در این باره میگوید: «یک بار همان اوایل به کرونا مبتلا شدم که بعد از 28 روز قرنطینه بهبود پیدا کردم. ابتلای دومم مربوط به مهر ماه سال 99 بود. آن زمان مادربزرگم به کرونا مبتلا شد و شرایط بد و نامناسبی داشت. چون بیمارستانها شلوغ بود، مادربزرگ را به خانه آوردم، همه تجهیزات و داروهای مورد نیاز بیماران کرونایی را برایشان تهیه و یک خانه را کاملا خالی کردیم و من به همراه مادر و خالهام مسئولیت مراقبت از مادربزرگم را بر عهده گرفتیم، اما متاسفانه سه روز بعد از تشخیص کرونایشان، فوت کردند. زمانی که خیلی بد حال شدند و دیدم که دیگر امکان مراقبت از ایشان در خانه نیست با آمبولانس کرونا تماس گرفتم، در حین انتقالشان با آمبولانس خطوط قلبیشان صاف شد، همان جا شروع به ماساژدادن کردم و فقط تلاش میکردم ایشان را احیا کنم. متاسفانه داخل همان آمبولانس فوت کردند، خب به خاطر نزدیکبودن به ایشان دوباره مبتلا شدم و این بار شدت درگیری ریههایم بیشتر شد.»
پرستاری امروز با پرستاری قبل از کرونا متفاوت است
رضایی از حس و حال خدمت به بیماران کرونایی هم میگوید: « بعضی وقتها با خودم میگفتم چرا در این شرایط کار کنم و ممکن است خودم برای اعضای خانوادهام ناقل ویروس شوم. یک روز من شیفت بودم و دو نفر دیگر از همکاران عزیزم به علت ابتلا به کرونا حضور نداشتند و تنها من و یک کمکپرستار در یکی از بخشهای آیسییو بودیم و هشت بیمار کرونایی داشتیم که شرایط شش نفرشان خیلی وخیم بود. از صبح که به بیمارستان رفتم تا شب ساعت 10 حضور داشتم. وقتی آن شب با وجود خستگی به خانه رسیدم، پدرم گفت دیگر نرو، با این شرایط خودت آسیب میبینی. اما گفتم میروم، چون الان بهترین زمان است که از کار و هنرم استفاده کنم و از آن جا خیلی مصمم شدم. این را هم بگویم که قبل از کرونا رابطه قشنگی بین پرستار و بیمار بود اما در بحران کرونا، یک سری نزدیکیها و صمیمیتها اتفاق افتاد که این حرفه را هم برای خودم لذتبخشتر کرد و هم برای مردم جامعه. در واقع پرستاری این یک سال و نیم اخیر با پرستاری قبل از کرونا خیلی متفاوت بود. پرستاری قبل از کرونا یک شغل بود، یعنی بیمار بستری، درمان و بعد مرخص میشد اما هماکنون در کنار یک شغل ،تلاشی را که پرستار میکند تا بیماران بهتر نفس بکشند و نجات پیدا کنند ،دوست دارم.

نام : | |
ايميل : | |
*نظرات : | |
| |
متن تصویر را وارد کنید: | |